پرسش :

با وجود بعضی از تعابیر در قرآن مثل «لَا رَیبَ فِیهِ»؛ چرا بعضی از انسان ها در قرآن شکّ می کنند؟


پاسخ :
آیۀ شریفه به این نظر ندارد که مردم در آن شک می کنند یا خیر، بلکه این نبود شک و تردید برگشت به خود قرآن می نماید. به این بیان که هیچ گونه شک و تردیدی در قرآن کریم وجود ندارد که از سوى خداست، و آن چنان آثار صدق، عظمت، انسجام، استحکام، عمق معانى و شیرینى و فصاحت لغات و تعبیرات در آن نمایان است که هر گونه وسوسه و شک را از خود دور مى ‏کند، و قرآن کریم یک نوع بیان و راهنما و حق و معجزۀ مخصوصى است. بنابراین، «لا ریب فیه» مربوط به حقانیّت خود قرآن کریم از سوی پروردگار جهانیان است. همان طور که در قرآن کریم می خوانیم: «و هنگامى که گفته مى ‏شد: وعدۀ خداوند حقّ است، و در قیامت هیچ شکّى نیست، شما مى ‏گفتید: ما نمى‏ دانیم قیامت چیست؟ ما تنها گمانى در این باره داریم، و به هیچ وجه یقین نداریم!»؛[1] با این که شکی در رسیدن قیامت نیست و وعدۀ حقی از سوی خدای متعال است، باز انسان هایی در آن شک می کنند و این نقض حقانیّت قیامت را نمی کند.
در طول تاریخ، همواره پیامبران مردم را به سمت خدا دعوت کرده و از ارائۀ هیچ دلیل و مدرکی برای اثبات مدّعای خود دریغ نکرده اند، امّا همیشه افرادی بوده اند که با این دعوت ها و معارف الاهی مخالفت، و سعی در ردّ یا دشمنی با آنها می کردند.
در چگونگی برخورد با کتاب های آسمانی از جمله قرآن نیز، بعضی به ایجاد شکّ و شبهه و در نهایت به ردّ آن روی می آوردند؛ قرآن کریم در این رابطه می فرماید: «آیا آنها مى‏گویند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟! بگو: اگر راست مى گویید، یک سوره همانند آن بیاورید و غیر از خدا، هر کس را مى ‏توانید (به یارى) طلبید!»[2] و «اگر دربارۀ آنچه بر بندۀ خود [پیامبر] نازل کرده‏ایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را - غیر خدا- براى این کار، فرا خوانید اگر راست مى‏گویید!».[3]
در همین راستا قرآن حکیم در آیه ای به شناسایی علّت این امر پرداخته و نبود علم در این افراد را به عنوان مشخّصۀ اصلی معرّفی می کند: «(ولى آنها از روى علم و دانش قرآن را انکار نکردند) بلکه چیزى را تکذیب کردند که آگاهى از آن نداشتند، و هنوز واقعیتش بر آنان روشن نشده است! پیشینیان آنها نیز همین گونه تکذیب کردند پس بنگر عاقبت کار ظالمان چگونه بود».[4]
بنابراین، خداوند متعال، علّت این انکارها و شکّ و شبهه ها را نداشتن علم و آگاهی می داند؛ یعنی چون آنها احاطۀ علمی بر گفته های پیامبران نداشته اند در نتیجه یقین به آن مطالب هم پیدا نمی کردند، و تا یقین نباشد از تصدیق هم خبری نیست؛ لذا جهل این افراد به حقیقت آنچه به آن دعوت می شدند، آنان را به تکذیب مدّعای پیامبران وادار می کرد.[5] در این رابطه امام علی(ع) می فرماید: «مردم دشمن جهل و ناآگاهی های خود هستند».[6]
مردم پیش از اسلام نیز این گونه، پیامبران خود را تکذیب می کردند، و بدون این که به معارف ابلاغ شده از سوی پیامبر خویش در هر دین پرداخته شود، آن معارف توسط ستمکاران آن قوم، مورد هجمۀ شبهات واقع شده و از پذیرفتن آن خودداری می کردند، و این روند به خاطر نبود علم و آگاهی در افراد بوده است. [7] لذا خداوند متعال می فرماید وقتی که این افراد در قیامت به حقیقت قرآن پی می برند آن را تأیید کرده و بر خطا و جهل خود اعتراف می کنند: «آیا آنها جز انتظار تأویل آیات (و فرا رسیدن تهدیدهاى الهى) دارند؟ آن روز که تأویل آنها فرا رسد، (کار از کار گذشته، و پشیمانى سودى ندارد و) کسانى که قبلًا آن را فراموش کرده بودند مى گویند: فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند آیا (امروز) شفیعانى براى ما وجود دارند که براى ما شفاعت کنند؟ یا (به ما اجازه داده شود به دنیا) بازگردیم، و اعمالى غیر از آنچه انجام مى‏دادیم، انجام دهیم؟!...».[8]
بنابراین، برای تقویت باورهای دینی، باید از جهت علمی این باورها را مستدل کرده و ساحت اعتقادات را از مسائل خرافاتی مبرا ساخته و برای کلیه شبهات عقیدتی احتمالی پاسخ مناسب تهیه کرد. در عرصۀ عملی نیز باید انجام عبادات شرعی و تهذیب نفس از اهمیت خاص برخوردار باشند؛ زیرا کردار پاک ایمان را تقویت می کند همانطور که کردار بد و ناپاک انسان را سست ایمان می کند، همچنین از بُعد عاطفی نیز، باید عواطف و محبت بر پایۀ شناخت را در خود تقویت کرد؛ زیرا از نظر آموزه های دینی، دین مساوی محبت قرار داده شده است. این عرصه های سه گانه باید هماهنگ و متوازن جلو بروند تا به تقویت پایه های ایمانی صحیح منجر شوند.[9]
پی نوشت:
[1]. جاثیه، 32.
[2]. یونس، 38.
[3]. بقره، 23.
[4]. یونس، 39.
[5]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 66 و 67، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1374ش.
[6]. مفید، محمد، الاختصاص، ص 245، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، چاپ اول، 1413 ق؛ و ر.ک: صدر الدین شیرازى، محمد بن ابراهیم، شرح أصول الکافی، ج 2، ص 143، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، چاپ اول، 1383ش.
[7]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 66 و 67.
[8]. اعراف، 53.
[9]. http://islamquest.net/fa/archive/question/fa3243.
منبع:islamquest.net